+رفتم وب یکی از دوستام دیدم نوشته خودکشی....
+عاقا یلحظه دلم واسه خیلی چیزا تنگ شد...
واسه خودکشی...واسه بیمارستا ن و شستشو معده...
واسه اینکه همه تو بیمارستان دورت جمع بشن...
واسه اینکه بهت آب زغال بدن بیاری بالا...
واسه اینکه زنگ بزنن اورژانس...واسه عزرائیل...
واسه اینکه بعد قرص خوردن چن روز مست مست باشی...
واسه اینکه فک کنی در و دیوار باهات حرف بزنن
واسه اینکه فک کنی دیوارا دارن تکون میخورن..
واسه اینکه یلحظه همه چیز جلو چشت مرور بشه
واسه اینکه دستتو بخیه بزن..واسه اینکه تیغ و رگ و خون دلم تنگ شده..
واسه خودکشی دلم عجیب تنگ شده....برام عادت شده....سه بار خودکشی...
هـــــــــــــــــی...
فک نکن روانیم فک نکن کم دارم..نه عزیزم...فقط خستم...همین!!!
نظرات شما عزیزان:
ای بابا......gif)
عجب!.gif)
مث نقل نبات ازش میحرفی تو که مریمی.gif)
.gif)
وای خدا چقده از مردن میترسم.gif)
.gif)
عجب!
.gif)
مث نقل نبات ازش میحرفی تو که مریمی
.gif)
.gif)
وای خدا چقده از مردن میترسم
.gif)
بابا مختو بده تعمیرگاه...خو خسته ای بگیر یه چرت بخاب...خستگیت در میره حال میای...چرا خودکشی آخه.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
وب خوبی داری بهم سر بزن مریم جون
آخه چرا آجی جونم؟
چی بوده که ارزشش رو داشته؟!.gif)
چی بوده که ارزشش رو داشته؟!
.gif)
نوشته شده در شنبه 5 / 10 / 1391 | 4Comments
ساعت
16 توسط ☁.¸¸.•☂مریم☁